loading...
شهر عشق
faryad بازدید : 14 پنجشنبه 11 مهر 1392 نظرات (0)

خدایا،لحظه لحظه های زندگی ام پر شده است از انتظــار یوسف زهرا.

خدایا،چه کنم که دلم تنگ است.پس کی پرده از جمال یار برمیداری؟

الهی،شاکی ام... شاکی ام که چرا کسی که به او نیاز دارم،نباید باشد؟

که چرا به فرزندان قبل از ما، امام عطا کردی؛ ولی ما باید این دنیای پر از استبداد را بی مهدی سر کنیم؟

خدایا،بس نیست 1170 سال غربت صاحب الزمان؟ کم نیستند منتظــران مولا...

الهی و ربی،به حق زینب ببخش بقیه ی غیبتش را. به حق شهدا ببخش بقیه ی غیبتش را.

معبودا،به حق حسین که یک عاشورا بر او گذشت،ببخش بقیه ی غیبت مهدی را که 1170 عاشورا بر او گذشته است.

عقل ما،هادی راه درست نیست.بفرست هادی راه را.

الهی،به خودت قسم مهدی غریب است... حتی غریب تر از حسین.چرا که حسین،عباس داشت.علی اکبر داشت.

ولی کیست در این دنیا که علمدار مهدی شود؟ کیست که علی اکبر مهدی شود؟

خدایا... به حق آقایی که شبانه روز در قنوتش برای ظــهور خودش دعا می کند،ظهورش را نزدیک گردان.

الهی... بفرست منجی شیعیانت را که بی مهدی،راه گم می کنیم.

"اللهم عجل لولیک الفرج"


faryad بازدید : 15 چهارشنبه 10 مهر 1392 نظرات (0)
وقتی حس می کنم...

جایی در این کُره خاکی

تو نفس میکشی و من...

از همان نفس هایت...نفس میکشم آرام میشوم!

تو باش!!

هوایت!

بویت!

برای زنده ماندنم کافی ست...!!


faryad بازدید : 10 چهارشنبه 10 مهر 1392 نظرات (0)

پاییز در راه است....

کاش دوباره از سر " مهر " بیایى...!


faryad بازدید : 13 چهارشنبه 10 مهر 1392 نظرات (0)

آپلود عکس رایگان و دائمی


چقدر زیباست کسے را گرامے بداریم...


نہ براے نیاز...


نہ از روے اجبار...


و نہ از روے تنهایے...



....

faryad بازدید : 11 سه شنبه 09 مهر 1392 نظرات (1)


چرا این روزها دردهایم بی امان شده اند؟؟


امان نمیدهند لحظه ای ارام بگیرم...


قلبم هم نافرمان تر شده...  بیخودی میگیرد...


بیخودی میتپد.... اصلن این همه تپش چه فایده دارد؟؟


وقتی بود و نبودش بی فایده است....


وقتی که حتی یک نفر نیست تا دردم را بگویم و خلاص شوم...


نیست.. کسی نیست...


ازین تنهایی دوست داشتنی متفرم...


ازین بی کسی متنفرم...




faryad بازدید : 14 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)
  • دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید ، حتی اگر برایتان مشکل باشد که عقاید ، رفتارها و نظرات آنها را درک کنید.
  •  بدانید که هر مساله ای هر چقدر هم که سخت و دشوار باشد در نهایت حل خواهد شد . همان طور که گرمای مطبوع و دلپذیر بهار پس از سرمای طاقت فرسای زمستان می آید.
  •  ببخشید و فراموش کنید . کینه فقط بارتان را سنگین تر می کند و الهام بخش ناخوشایندی است. از بالا به موضوع نگاه کنید و به خاطر داشته باشید که هر کسی امکان دارد اشتباه کند.
  • امواج منفی را نادیده بگیرید . روی اهدافتان تمرکز کنید و موفقیت های گذشته را بخاطر بسپارید . پیروزی های گذشته نشانه و رابطی برای موفقیت های آینده خواهد بود.

faryad بازدید : 14 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)
عاشقانه 374

   
دستگاه مشترک مورد نظر،
از دست " دوستت دارم " های دروغ تو خاموش است؛
لطفا دیگر تنهایش بگذا

faryad بازدید : 14 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)
با سلام خدمت دوستان

آغاز سال تحصیلی و ترم جدید را تبریک عرض می نمایم


faryad بازدید : 10 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

ستاره اسکندری، بازیگر توانمندی است که سال‌ها حضور وی را در مدیوم‌های مختلف شاهد بوده‌ایم. از معصومیت و محبوبیت «نرگس» تا شخصیت منفی ساناز عظیمی در سریال «مرگ تدریجی یک رویا». او در انتخاب نقش‌هایش وسواس به خرج می‌دهد و این مساله هم برگرفته از اهمیتی است که برای مخاطبان قائل است. مخاطبانی که برای وی حکم بهترین قاضی و بزرگ‌ترین بهانه برای ادامه زندگی کاری‌اش هستند. به همین بهانه با ستاره اسکندری در خصوص دغدغه‌ها و علاقه‌مندی‌هایش به این حرفه گفت‌وگویی کوتاه انجام داده‌ایم که از نظر می‌گذرانید.

به نظر می‌رسد در حال حاضر کمی کم کار شده‌اید.

خیر، من کم‌کار نشده‌ام. وقتی یک سریال ساخته می‌شود یک بازه زمانی خاص دارد؛ به طور مثال یک سال و نیم پروژه‌ای طول می‌کشد و بازیگر نیز درگیر آن می‌شود. به همین علت به نظر می‌رسد بازیگر کم‌کار شده، اما در واقع مشغول بازی در پروژه و سریالی است. من نیز تا چندی قبل مشغول بازی در سریال «همه بچه‌های ما» بودم. البته درست است که من کار طراحی پارچه و لباس انجام می‌دهم، اما این به آن معنا نیست که تمرکزم را بر کار دیگری گذاشته‌ام. این گونه به نظر می‌آید کم‌کار شده‌ام. البته پیش از این کارگردانی دو تله‌تئاتر را انجام داده‌ام و نگاهی خاص به این قضیه دارم چون برایم بسیار مهم است. ساخت و تولید تله‌تئاتر بسیار کم و واقعا حیف است، چون تله‌تئاتر پیوند مدیوم تئاتر و تلویزیون است. در کنار این حرفه فکر می‌کنم اغلب دوستان بدانند من یک کارگاه پارچه‌بافی به نام «تار اول» دارم که در حال حاضر در مجتمع تجاری میلاد نور است.

در حال حاضر مشغول کاری نیستید؟

خیر، در حال حاضر مشغول استراحت هستم. بعد از یک سال و نیم از بازی در سریال همه بچه‌های ما کار تاجبخش فناییان فارغ شدم که اواسط این کار توقفی صورت گرفت من سریال «هفت سین» یدالله صمدی را برای نوروز امسال کار کردم. پس از این سال‌ها در حال حاضر تصمیم گرفته‌ام کمی استراحت کنم، چون سطح کمی و کیفی تولیدات تلویزیون کاهش یافته است. من هم می‌خواهم کمی زندگی کنم ببینم چه خبر است. (می‌خندد)

با توجه به حضور چند ساله شما در این عرصه، کدام یک از مدیوم‌ها را برای کار بیشتر می‌پسندید و دلیلش چیست؟

تمام مدیوم‌ها برای من جذاب است و من این مرز را میان تلویزیون، تئاتر و سینما قائل نیستم. چون هر کدام مزیت‌ها و خوبی‌های خودش را دارد. اما اتفاقی که برای من در تئاتر می‌افتد، به لحاظ تبادل انرژی و نوع کارها که تا امروز در صحنه داشتم، در هیچ یک از مدیوم‌ها نمی‌افتد. چون کارهایی بوده که برخاسته از تفکر و اندیشه جدی‌تری برای من بوده و نفس بازی زنده برای هر بازیگری جذاب‌تر است. اما در تلویزیون چیزی را تجربه کرده‌ام به اسم شهرت و محبوبیت عمومی و به نظر من در آن سوی تلویزیون یک شرافت کلی و خانوادگی وجود دارد که این ویژگی برای من بسیار جذاب است. در سینما هم اگر بازیگر شانس بیاورد و کار خوب بازی کند یک جنس جاودانگی وجود دارد که در آن دو مدیوم دیگر وجود ندارد. به همین علت هر کدام از این مدیوم‌ها به گونه‌ای متفاوت برای من جذاب است.

با توجه به این‌که مدیوم تلویزیون تعداد زیادی مخاطب دارد و برای بازیگر همان‌طور که اشاره کردید محبوبیت و شهرت به ارمغان می‌آورد، تا چه اندازه خود را مدیون این مدیوم می‌دانید؟

من دیده شدنم را مدیون تلویزیون می‌دانم. برای همین است که دوستش دارم. مانند کسی که ادای دین می‌کند به جایی که به او پناه داده است و باعث شده دیده بشود. من سعی می‌کنم بازیگر با اخلاق و وسواسی باشم و برای کارم ارزش قائل شوم تا بتوانم گامی در ارتقای سطح مطلوب تلویزیون بردارم و این‌که چقدر موفق بوده‌ام قضاوت آن با مخاطبان و منتقدان است. اما قصد و تلاش من نیز به همین دلیل بوده است.

این طور به نظر می‌رسد که برای مخاطب ارزش بسیاری قائل هستید.

بسیار زیاد، چون من با مخاطب معنا می‌شوم و بدون او هیچ معنایی ندارم. بسیاری از دوستان بازیگر محوریت بازیگری را بر خود می‌دانند اما من معتقدم اگر مخاطب نباشد من نیز به عنوان یک بازیگر معنایی ندارم. البته این مساله نیز یک رابطه متقابل است. من بارها با خود فکر کرده‌ام چرا تلویزیون با اهالی خود بی‌مهری می‌کند و حضور اهالی غریبه را بیشتر پاس می‌دارد؛ به لحاظ مالی، به لحاظ احترام تا کسانی که صادقانه برای خود تلویزیون کار کرده‌اند. درست است که با این مدیوم دیده شده‌اند، اما در ارتقای سطح تلویزیون هم نقش داشته‌اند. به همین خاطر می‌گویم یک رابطه متقابل است. تلویزیون نیز از استعداد، هنر و سواد بازیگر بهره می‌برد، همان طور که به بازیگر فضای دیده شدن و بازی کردن می‌دهد. متقابلا بازیگر نیز باید پاسخگوی این فضا باشد. پس اینجاست که یک رابطه درست شکل گرفته است. اما وقتی مورد بی‌مهری واقع می‌شوید قطعا دل آزردگی دارد. بازیگری که به تلویزیون می‌آید و بی‌اخلاقی می‌کند و برای نقشش ارزش قائل نیست در تلویزیون مساله‌ساز است.

یکی از مزیت‌های بازیگری، دیده شدن و شهرت آن است. می‌خواهم بدانم بازیگری چه تاثیری بر زندگی شما گذاشته است؟ در کنار این مزیت‌ها، دغدغه‌ها و مشکلاتی نیز وجود دارد. از آنها برایمان بگویید.

بازیگری بخشی از شخصیت من است و من بحث شغلی را با بازیگری ندارم. اگرچه این سال‌ها بازیگری به شغل من هم تبدیل شده است. اما بازیگری و بخصوص بازیگری تئاتر برای من همیشه یک وجه درمانی داشته و اصولا در حال شکل‌دهی هویت من است که در آن شاید دیده شدن و شهرت هم بگنجد. اما این‌که به تو فرصت می‌دهد در قالب شخصیت‌های مختلف، زندگی و تجربه کنی خیلی خوب است. برای من این ماجرا از یک نظر مثبت است و از سوی دیگر باید روح خود را آنقدر گسترده کنید تا بتوانید تمام اینها را در آن جای دهید و وقتی شما در این وضع پا می‌گذارید به یک قالب پیچیدگی روحی دست پیدا کرده‌اید. برای همین است که شاید سرنوشت بسیاری از بازیگران ما تلخ است. چون به محض این‌که از شرایط خود جدا می‌شوند و این دیده شدن از زندگی‌شان حذف می‌شود دچار افسردگی می‌شوند و به چیزهایی که نباید پناه می‌برند و... مرگ‌هایی تلخ در تنهایی‌ها و دیده نشدن‌ها. چون هر زمان و هر لحظه موج جدیدی از بازیگران تازه می‌آید و متاسفانه این حرفه هیچ چارچوب ورودی ندارد و تو به عنوان متخصص کم‌کم حذف می‌شوی و نتیجه آن افسردگی، تنهایی و انزواست. در ضمن عنصری به عنوان شهرت متاسفانه گاهی مزاحم زندگی خصوصی‌ات به عنوان یک شهروند است. به طور مثال اگر من سر چهارراه عباس‌آباد با کسی حرفم شود نمی‌توانم آن طور که شما برخورد می‌کنید من هم برخورد کنم یا اگر راننده آژانس از من کرایه بیشتری بگیرد، من نمی‌توانم به خودم اجازه دهم حرفی بزنم و حق خودم را بگیرم و اینها به خاطر همان وجهه بازیگری است. حتی طرز پوشش و رفت و آمدهایم نیز جزئی از همین دغدغه‌هاست.

کدام یک از نقش‌هایی را که تاکنون بازی کرده‌اید بیشتر می‌پسندید و آن را دوست دارید و به چه علت؟

من بیشتر نقش‌هایی را که بازی کرده‌ام دوست دارم، زیرا بازیگری نیستم که هر پیشنهادی را قبول کنم. بنابراین تمام کارهایم را دوست دارم اما در کارنامه کاری تلویزیون نرگس را به عنوان نقطه عطف بازیگری به لحاظ دیده شدن و پاس داشتن خاطره پوپک گلدره عزیز بسیار دوست دارم. چون هم لذت بازیگری بردم و هم لذت احساس و اخلاق همکاری، به همین علت از این حضور بسیار رضایت دارم. از سوی دیگر، نقطه مقابل نقش مثبتی چون نرگس بازی در نقش ساناز در سریال مرگ تدریجی یک رویا بود که نقش منفی بازی کردم. این نقش امکانی بود که کمتر در تلویزیون دیده بودیم و برای ایفای آن بسیار زحمت کشیدم و خوشحالم نتیجه زحمات من دیده شد.

خاطره شیرین یا تلخی که همیشه در ذهن‌تان باشد؟

نه به صورت عمومی اما دلگیری من از شرایطی که در این سال‌های اخیر حاکم بر کارها شده است همیشه وجود دارد. به عنوان مثال دوستان به جای همکاری با یکدیگر به فکر رقابت و مقابله با هم هستند و این مسائل مرا دلگیر می‌کند. اما بهترین خاطره لذت همکاری با بسیاری از دوستان است که دنیاهای مشترکی با آنها پیدا کرده‌ام و به دوستی‌هایی تبدیل شده که در زندگی به من کمک کرده‌اند، مانند دوستی‌ای که من با سامیه لک از سریال مرگ تدریجی یک رویا در یک سال همکاری آغاز شد و تاکنون ادامه دارد. این یکی از بهترین خاطره‌های من است.

فرانک قنبری/ قاب کوچک


faryad بازدید : 9 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)
تازه های کتاب :مهرماه92

ناشر

عنوان کتاب

ردیف

زمستان

ازاین اوستا

1

کتابخانه فرهنگ

آمارواحتمال

2

//

بحرراز

3

دعوت

سفینه محبوب

4

کتابخانه فرهنگ

قارچ شناسی پزشکی

5

//

کتابخانه جامعانتقال  حرارت

6

//

مجموعه سوالات کنکورپرستاری

7

//

زبان تخصصی کارآفرینی

8

دعوت

سفینه محبوب

9

کتابخانه فرهنگ

Algrthms

10

فرهنگ معاصر

آبلوموف

11

کتابخانه فرهنگ

درس وکنکورمدارمنطقی

12

 

 


faryad بازدید : 10 دوشنبه 08 مهر 1392 نظرات (0)

 

 

 

چقدر از تو بنویسم ...


چقدر صدایت کنم ...


چقدر برایت دلتنگی کنم ...


شعرهایم دارند تمام میشوند ...


مثل خودم که از دلتنگی میمیرم ...


اینهمه شعرهای عاشقانه برایت سرودم ...


عاشقانه هایم همه برای تو بودند ...


نمیدانم ؟ چرا نمیخوانی !!!


چرا بر نمیگردی ؟ بگو؟ برای با تو ماندن


تا کجا باید سفر کنم ؟ ...پیشم نمیمانی باشد


تنها کسی که نفسم به نفسش بند بود ...


از تو نمیگذرم ...


خیلی دلتنگ شعرهایم هستند


چون شعرهایم در وجود تو تجلی پیدا میکنند


تو که نباشی به چه دردی میخورند ...


1368

faryad بازدید : 19 یکشنبه 07 مهر 1392 نظرات (0)

وقتی میای صدای پات از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور . که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه . لحظه دیدن میرسه
هر چی که جاده است رو زمین . به سینه من میرسه

ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
به هر چی میخوام میرسم...
وقتی تو نیستی . قلبمو واسه کی تکرار بکنم
گلهای خواب آلوده رو . واسه کی بیدار بکنم
دست کبوترای عشق . واسه کی دونه بپاشه

مگه تن من میتونه بدون تو زنده باشه
ای که تویی همه کسم . بی تو میگیره نفسم
اگه تورو داشته باشم . به هر چی میخوام میرسم
عزیزترین سوغاتیه . غبار پیراهن تو
عمر دوباره منه . دیدن و بوییدن تو
نه من تو رو واسه خودم نه از سر هوس میخوام

عمر دوباره منی . تو رو واسه نفس میخوام

[تصویر: 5ig4921bz247gpcn3nxd.jpg]



faryad بازدید : 12 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)

  

 می روم خسته و افسرده وزار

سوی منزلگه ویرانه ی خویش

به خدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه ی خویش

می روم که در آن نقطه ی دور

شست وشویش دهم از رنگ گناه

شست وشویش دهم ازلکه ی عشق

زین همه خواهش بی جا و تباه

می روم تا ز تو دورش سازم

زتو ای جلوه ی امید محال

می برم زنده به گورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد می رقصد اشک

آه بگذار که بگریزم من

از تو ای چشمه ی جوشان گناه

شاید آن به که بپرهیزم من

به خدا غنچه ی شادی بودم

دست عشق آمد وازشاخم چید

شعله ی آه شدم صد افسوس

که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست

می روم خنده به لب خونین دل

می روم از دل من دست بدار

ای امید عبث بی حاصل
(فروغ فرخزاد)


faryad بازدید : 16 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)
نمایش "عمارت حاج رئیس "به بخش مسابقه جشنواره استانی تئاتر فجر بوشهر راه یافت.
نمایش "عمارت حاج رئیس" به کارگردانی شیما جواد پور از بوشهر به بخش مسابقه بیست وپنجمین جشنواره تئاتر استانی فجر بوشهر راه یافت.

به گزارش روابط عمومی اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی استان بوشهر منا چهارلنگی  از راهیابی نمایش "عمارت حاج رئیس" به نویسندگی و کارگردانی شیما جواد پور به بخش مسابقه  بیست وپنجمین جشنواره تئاتر فجر بوشهرخبر داد.

مسئول دبیرخانه این جشنواره افزود: روز گذشته و پس از اتمام اجراهای مرحله آراء مردمی ، هیئت داوران متشکل از 10 نفر ، پس از بررسی و چانه زنی، نمایش"عمارت حاج رئیس" به کارگردانی شیما جواد پور از بوشهر را به عنوان کار منتخب برای حضور در بخش اصلی بیست وپنجمین جشنواره تئاتر استانی فجر معرفی نمودند.

 وی افزود: 6 نمایش در بخش مسابقه این دوره از جشنواره اجرا خواهند کرد.

بخش مسابقه بیست وپنجمین جشنواره استانی تئاتر فجر بوشهر از ششم تا دهم مهرماه سال جاری در سالن مجتمع فرهنگی هنری نهم دی بوشهر برگزار خواهد شد.

روابط عمومی اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی استان بوشهر
۶ مهر ۱۳۹۲ ۰۸:۱۱


faryad بازدید : 13 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)
عاقا پسر هایی که ادعاشون میشه میتونین مخ این دختره رو بزنن لایک کنن ببینیم چند تا مرد اینجا پیدا میشه :D


69

faryad بازدید : 16 شنبه 06 مهر 1392 نظرات (0)
نـــه نمیــــدانــــی!

هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد

پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،

در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!

نـــه نمیــــدانــــی!

هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد

ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام


چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…!


faryad بازدید : 15 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)

پریسا دنیای شکلک ها http://sheklakveblag.blogfa.com/

سلام ب مناسب شروع شدن مدارس این پست رو براتون قراردادم امید وارم ک لذت ببرید!!!


592962_lqEn4DbL


شاگرد زبل:                       پریسا دنیای شکلک ها http://sheklakveblag.blogfa.com/

روزی معلمی به شاگرد خود گفت: از روی درس 10 بار بنویس!
روز بعد شاگرد از روی درس شش بار نوشت. معلم به او گفت چرا از روی درس شش بار نوشتی؟!
شاگرد گفت: بدبختی اینجاست که ریاضی مان هم ضعیف است!!!




کلاس انشاء: 


معلم: چرا انشایی که درباره ی گربه نوشتی مثل انشای برادرته؟!

رضا: آقا اجازه چون ما یک گربه بیشتر تو خونمون نداریم!!


ریاضی و عواقبش:      

معلم: «سعيد، توجه كن! پنجاه تومان نخود، سي تومان لوبيا و چهل تومان گوشت خريديم. جمعشان چقدر مي شود؟»
سعيد پس از كمي فكر: «يك كاسه آب گوشت حسابي!»


جمله سازی با حیدر:


معلم: رضاجان می تونی با حیدر یه جمله بسازی؟
رضا: بله آقا! رفتم در خونه ی حیدر، هِی در زدم هِی در زدم، حیدر اومد، حیدر رو هم زدم!!


معلم: رضاجان با "تکراری" یه جمله بساز.
رضا: دیشب تلویزیون فیلم سینمایی داشت!!


اینم ی پارازیت                                 پریسا دنیای شکلک ها http://sheklakveblag.blogfa.com/:

دختره ﺍﺳﻤﺸﻮ ﺗﻮی فیسدوغ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ R R R              
 ﻣﺴﯿﺞ ﺩﺍﺩﻡ ﯾﻨﯽ ﭼﯽ ؟
ﮔﻔﺖ ﺧﻨﮕﻮﻝ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ “سه تا ره”
هنوز در پی هضم این خلاقیتم :|

ترول مدرسه

سعدی شیرازی

معلم:«شیخ مشرف الدین مصلح بن عبد الله سعدی شیرازی» كه بود؟

شاگرد:آن سه نفر اول را نمی دانم،ولی سعدی شیرازی شاعر بود!


پریسا دنیای شکلک ها http://sheklakveblag.blogfa.com/

گمشده

معلم:بگو ببینم هندوستان كجاست؟

شاگرد:آقا چرا هر چه گم می شود از ما می پرسید؟!


شكمو

معلم:علی!توی كلاس كه جای چیز خوردن نیست.

شاگرد:آقا اجازه! من چیزی نمی خورم فقط یك دانه كشك است كه گذاشته ام توی دهانم تا

برای زنگ تفریح خیس بخورد!!


.
غصه نداره که تا چشم به هم بزنی ۹ ماه تموم میشه …
” زمزمه های پدر و مادر در غروب ۳۱ شهریور “


و اینم اخرین و باحال ترینش ک......


.
سلامتی اونی که همیشه یا بیرون کلاس بود
یا تو دفتر مدرسه فقط به عشق اینکه خنده رو لب دوستاش بنشونه ;)


امید وارم موفق و سربلند باشین دوستای گلم



faryad بازدید : 16 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)
حضرت عمار، یاسر کے بیٹے اور آپ کی کنیت ابو یقظان ہے۔ وہ اپنے زمانے کے ان چار بڑے آدمیوں

 میں سے تھے جنہوں نےاسلام قبول کرنے میں سبقت حاصل کی     عمار کے والدین نے اسلام اور 

پیغمبر اکرم کی حمایت کی وجہ سے سخت تکالیف اٹھایں اور انہیں تکالیف کے نتیجہ میں شہید ہوئے۔

جب بھی پیغمبر اکرم عمار کے خاندان کو قریش کی طرف سے پہنچائی جانے والی تکالیف کو دیکھتے

 تو انہیں جنت کی بشارت دیتے ہوئے فرماتے


faryad بازدید : 14 پنجشنبه 04 مهر 1392 نظرات (0)

قضايائي كه با استفاده از اسلوبي ابتكاري حقيقت واقعه را كشف

قضايائى كه با استفاده از اسلوبى ابتكارى حقيقت واقعه را كشف نموده به طورىكه منكر بناچار اعتراف نموده است .
1- زنى كه فرزند خويش را انكار مى كرد
او كه جوانى نورس بود سراسيمه و شوريده حال در كوچه هاى مدينه گردش مى كرد، و پيوسته از سوز دل به درگاه خدا مى ناليد: اى عادل ترين عادلان !ميان من و مادرم حكم كن .
عمر به وى رسيد و گفت : اى جوان ! چرا به مادرت نفرين مى كنى ؟!
جوان : مادرم مرا نه ماه در شكم خود نگهداشته و پس از تولد دو سال شير داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را تشخيص ‍ دادم مرا از خود دور نمود و گفت : تو پسر من نيستى !
عمر رو به زن كرد و گفت : اين پسر چه مى گويد؟
زن : اى خليفه ! سوگند به خدايى كه در پشت پرده نور نهان است و هيچ ديده اى او را نمى بيند، و سوگند به محمد صلى الله عليه و آله و خاندانش ! من هرگز او را نشناخته و نمى دانم از كدام قبيله و طايفه است ، قسم به خدا! او مى خواهد با اين ادعايش مرا در ميان عشيره و بستگانم خوار سازد. و من دوشيزه اى هستم از قريش و تاكنون شوهر ننموده ام .
عمر: بر اين مطلب كه مى گويى شاهد دارى ؟
زن : آرى ، و چهل نفر از برادران عشيره اى خود را جهت شهادت حاضر ساخت .
گواهان نزد عمر شهادت دادند كه اين پسر دروغ گفته ، مى خواهد با اين تهمتش زن را در بين طايفه و قبيله اش خوار و ننگين سازد.
عمر به ماموران گفت : جوان را بگيريد و به زندان ببريد تا از شهود تحقيق زيادترى بشود و چنانچه گواهيشان به صحت پيوست بر جوان حد افتراء (۱) جارى كنم .
ماموران جوان را به طرف زندان مى بردند كه اتفاقا حضرت اميرالمومنين عليه السلام در بين راه با ايشان برخورد نمود. چون نگاه جوان به آن حضرت افتاد فرياد برآورد: اى پسر عم رسول خدا! از من ستمديده دادخواهى كن . و ماجراى خود را براى آن حضرت شرح داد.
اميرالمومنين عليه السلام به ماموران فرمود: جوان را نزد عمر برگردانيد. جوان را برگرداندند، عمر از ديدن آنان برآشفت و گفت : من كه دستور داده بودم جوان را زندانى كنيد چرا او را بازگردانديد؟!
ماموران گفتند: اى خليفه ! على بن ابيطالب به ما چنين فرمانى را داد، و ما از خودت شنيده ايم كه گفته اى : هرگز از دستورات على عليه السلام سرپيچى مكنيد.
در اين هنگام على عليه السلام وارد گرديد و فرمود: مادر جوان را حاضر كنيد، زن را آوردند و آنگاه به جوان رو كرده و فرمود: چه مى گويى ؟
جوان داستان خود را به طرز سابق بيان داشت .
على عليه السلام به عمر رو كرد و فرمود: آيا اذن مى دهى بين ايشان داورى كنم ؟
عمر: سبحان الله ! چگونه اذن ندهم با اين كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: على بن ابيطالب از همه شما داناترست .
اميرالمومنين عليه السلام به زن فرمود: آيا براى اثبات ادعاى خود گواه دارى ؟
زن : آرى ، و شهود را حاضر ساخت و آنان مجددا گواهى دادند.
على عليه السلام : اكنون چنان بين آنان داورى كنم كه آفريدگار جهان از آن خشنود گردد، قضاوتى كه حبيبم رسول خدا صلى الله عليه و آله به من آموخته است ، سپس به زن فرمود:
آيا ولى و سرپرستى دارى ؟
زن : آرى ، اين شهود همه برادران و اولياى من هستند.
اميرالمومنين عليه السلام به آنان رو كرد و فرمود: حكم من درباره شما و خواهرتان پذيرفته است ؟
همگى گفتند: آرى .
و آنگاه فرمود: گواه مى گيرم خدا را و تمام مسلمانانى را كه در اين مجلس حضور دارند كه عقد بستم اين زن را براى اين جوان به مهر چهارصد درهم از مال نقد خودم ، اى قنبر! برخيز درهمها را بياور. قنبر درهمها را آورد، على عليه السلام آنها را در دست جوان ريخت و به وى فرمود: اين درهمها را در دامن زنت بينداز و نزد من ميا مگر اين كه در تو اثر زفاف باشد( يعنى غسل كرده باشى ).
جوان برخاست و درهمها را در دامن زن ريخت و گريبانش را گرفت و گفت : برخيز!
در اين موقع زن فرياد برآورد: آتش ! آتش ! اى پسر عم رسول خدا! مى خواهى مرا به عقد فرزندم در آورى ! به خدا سوگند او پسر من است ! و آنگاه علت انكار خود را چنين شرح داد: برادرانم مرا به مردى فرومايه تزويج نمودند و اين پسر از او بهمرسيد، و چون بزرگ شد آنان مرا تهديد كردند كه فرزند را از خود دور سازم ، به خدا سوگند او پسر من است . و دست فرزند را گرفت و روانه گرديد.
در اين هنگام عمر فرياد برآورد: اگر على نبود عمر هلاك مى شد (9).
لطفا به ادامه مطلب رجوع کنید

faryad بازدید : 16 چهارشنبه 03 مهر 1392 نظرات (0)
 قيمت ارز در بازار ايرانکليه قيمت ها به تومان مي باشد

 

ارز فروش خريد
دلار آمريکا 2930 2900
يورو 3950 3890
دلار کانادا 2915 2850
پوند انگليس 4770 4700
دلار استراليا 2820 2735
فرانک سوئيس 3230 3150
کرون سوئد 470 450
کرون نروژ 510 480
کرون دانمارک 530 500
ين ژاپن 310 290
دلار هنگ کنگ 415 345
رينگيت مالزي 960 890
لير ترکيه 1550 1500
ريال عربستان 820 780
دينار کويت 10200 9800
درهم امارات 790 770
هزار دينار عراق 2500 2300
يوان چين 475 460
روپيه هند 56 47
بات تايلند 110 90
افغاني افغانستان 58 49
درام ارمنستان 8 5
ليره سوريه 21 12
روپيه پاکستان 30 25
منات آذربايجان 3700 3600

 

نرخ ارز مرجع بانک مرکزیکليه قيمت ها به ریال مي باشد

 

دلار آمريکا 24794
پوند انگليس 38335 
فرانک سويس 26771
کرون سوئد 3799
کرون نروژ 4233
کرون دانمارک 4424
روپيه هند 405
درهم امارات 6751
دينار کويت 87123
یکصد ين ژاپن 25498
دلار هنگ کنگ 3197
ريال عمان 64408
دلار کانادا 24056
راند آفريقای جنوبی 2510
لير ترکيه 12899
روبل روسيه 752
ريال قطر 6810
يکصد دينار عراق 2131
دلار استراليا 22622
ريال سعودی 6611
دينار بحرين 65756
دلار سنگاپور 19638
يکصد درام ارمنستان 6085
یوان چين 4050
يکصد بات تايلند 79277
رينگيت مالزی 7614
يک هزار وون کره جنوبی 22215
یورو 32996
افغانی افغانستان 449
منات آذربايجان 31609
یک هزار روبل بلاروس 2786
نرخ ارز مبادله‌ای بانک مرکزیکليه قيمت ها به ریال مي باشد

 

دلار آمريکا 24787
پوند انگليس 37705
فرانک سويس 26214
کرون سوئد 3710
روپيه هند 416
درهم امارات 6748
یکصد ين ژاپن 24900
لير ترکيه 12875
روبل روسيه 751
ريال قطر 6808
یوان چين 4042
يک هزار وون کره جنوبی 22000
یورو 32376
قيمت طلا و سکه در بازار ايرانکليه قيمت ها به تومان مي باشد

 

خريد فروش طرح
900000 930000 تمام سکه بهار آزادي طرح جديد
880000 920000 تمام سکه بهار آزادي طرح قديم
445000 475000 نيم سکه بهار آزادي
260000 290000 ربع سکه بهار آزادي
160000 200000 سکه يک گرمي
244801 هر مثقال طلاي 10 عيار
52224 هر گرم طلاي 10 عيار
302401 هر مثقال طلاي 12 عيار
64512 هر گرم طلاي 12 عيار
345601 هر مثقال طلاي 14 عيار
73728 هر گرم طلاي 14 عيار
403201 هر مثقال طلاي 16 عيار
86016 هر گرم طلاي 16 عيار
446401 هر مثقال طلاي 18 عيار
95232 هر گرم طلاي 18 عيار
504001 هر مثقال طلاي 20 عيار
107520 هر گرم طلاي 20 عيار
561601 هر مثقال طلاي 22 عيار
119808 هر گرم طلاي 22 عيار
604801 هر مثقال طلاي 24 عيار
129024 هر گرم طلاي 24 عيار

faryad بازدید : 18 چهارشنبه 03 مهر 1392 نظرات (0)

هیـــــس !

هــیـــچ نــگــو.

فــقـــط چــشـمــهـایــــت را ببند و نـفـــس بــکـــش !

لــمـــس نـفـــس هــایـــت ضــربــان قــلــبــم را بــه شــمــاره مــی انـــدازد...!

تــو آرام آرام نـــفـــس بــکـــش،

مـــن لــحـــظــه بـه لــحـــظـــه دیــوانـــگــی مـیـــکـنـــم

تــو نـــرم نـــرم نـــگــاهـــم کــن،

مـــن قـــدم بـه قـــدم بـــرایـــــت مـیـــمـیـــرم


faryad بازدید : 16 چهارشنبه 03 مهر 1392 نظرات (0)

دخترم با توسخن مي گويم                                                        گوش كن با توسخن مي گويم

زندگي در نگهم گلزاريست               وتو باقامت چون نيلوفر                    شاخه پر گل اين گلزاري

من در اندام تويك خرمن گل مي بينم                                     گل گيسو، گل لبها ، گل لبخند شباب

من به چشمان توگلها ي فراوان ديدم                                     گل تقوا،گل عفت،گل صد رنگ اميد

 


faryad بازدید : 19 سه شنبه 02 مهر 1392 نظرات (0)

 

سلام.

دوستاي خوبم خودتون كه در جريان هستيد كه داره يه بويي به مشام ميرسه.حالا خداميدونه كه اين بو خوش به مشامتون ميرسه يانه؟؟!!منظورم باز شدن مدارسه.

ننه جون من با اين سن وسالم كه ديگه جوني تو پاهام نيس اما هنوزم  ورق زدن كتاباي نو واسم لذت بخشه،حتي همين چن روز پيش كه مثه نديد بديدا زل زده بودم به كتاباي نو مدرسم....

نميدونم فقط من اين جوريم يا نه؟! شماهم شوق و ذوق مدرسه رفتن رو دارين؟؟؟؟؟

من امسال متاسفانه عينكي شدم.نميدونم واكنش دوستام بعد از ديدن من چيه؟ ولي مطمنم كلي بهم ميخندن.

موقع ثبت نام يكي از مسؤلين به مامان گفت دختر ساكتي به نظر ميرسه،اميدوارم دانش آموز خوبي واسه اين مدرسه باشه...

تا اين حرف از دهن مبارك  خانم ناظم دراومد جيگرم كباب شد،بنده خدا نمي دونست پشت اين نگاه مظلوم چه خببببببببببببره؟؟

والا هركي منو مي بينه  ميگه :آخي چه دختر ساكتي!!!!!! آخه قيافم درست شبيه  گربه ي شرك ميشه(با اون چشماش).

 

همونجا بود كه تو دلم گفتم:اي بااااااابا.....چه دل خوشي داريد شما خانوم تازه اولشه.اون روي منو نديديد كه...

اين موضوع رو كه واسه خانوادم تعريف كردم كلي خنديدن بعد خواهرم گفت:

آبجي جون تو يه شلوغكار با ادبي كه همه دوستت دارن....

تعريف از خود نباشه ولي كف كردم راستم ميگه خواهرم.

دوستاي  وبلاگي و غير وبلاگي عزيزم اميدوارم همتون اعم از دانش آموز،دانشجو و.... امسال هم موفق و پيروز باشيد.

بهترين ها رو براتون آرزو دارم.

دانش آموز شلوغكار و درس خون مقطع متوسطه،رشته ي تجربي.  

(متوسطه كه چه عرض كنم،بزرگسالان)


faryad بازدید : 17 سه شنبه 02 مهر 1392 نظرات (0)


ﺑﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﺫﻭﻕ ﻭ ﺷﻮﻕ ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺎﻟﻪ ! ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺑﯿﺎﻡ ﺍﻭﻥ ﺟﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ . ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﻣﯽ ﮔﻪ : ﺧﻮﺏ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺮﯼ ﭘﯿﺸﺶ؟ |:
ﺧﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﻻﻣﺼﺐ ﻋﻤﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍ ﺧﻮﺩﺵ


faryad بازدید : 17 سه شنبه 02 مهر 1392 نظرات (0)
خب،یکی بود یکی نبود.غیر خدای مهربون هیشکس نبود.

در زمان های قدیم{منظور یکی تو سال نیست ها}بله داشتم میگفتم در زمانهای قدیم پادشاهان و مردمهایی که جزئ اشراف بودن همیشه انگشتر های خیلی بزرگی به دست میکردن و اکثر اوقات روی نگین انگشتر یه نوشته وجود داشت.تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

یک روز پادشاه شهر تصمیم گرفت که یه انگشتر تازه درست کنه؛به همین خاطر از وزیرش خواست تا بیاد و با پادشاه درمورد نوشته ی روی انگشتر مشورت کنه.

پادشاه به وزیر گفت:میخوام نوشتش جوری باشه که هم وقتی خوشحالم نگاش کنم هم وقتیکه ناراحتم.نظر تو چه؟

وزیر کمی فکر کرد و نفس عمیقی کشیدوبا اعتماد به سقفه کامل گفت:سرورم دستور بدهید که روی انگشتر نوشته شود{این نیز بگذرد}تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

اگه شما بودید چی مینوشتید؟؟؟تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد



faryad بازدید : 16 سه شنبه 02 مهر 1392 نظرات (0)
امريكا با توجه به شرايط نامناسب اقتصادي و سياسي كه اكنون با آن دست و پنجه نرم مي كند، همچنين با وجود موانعي همچون روسيه و چين، حتي در صورت حمله خودسرانه به سوريه، به هيچ يك از اهداف خود دست نخواهد يافت.

faryad بازدید : 15 سه شنبه 02 مهر 1392 نظرات (0)



زندگی چیدن سیبی است که باید چید و رفت
زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت . . .

 

***************************

 

بیا ای همنشین سرد پاییز
به آواهای شب هایم درآمیز
بیا ای رنگ مهتاب بلورین
تو شعری تازه در من برانگیز . . .

 

*******************************

 

در ماه مهر بادهای پاییزی بی مهری را با برگ درختان آغاز میکنند . . .


faryad بازدید : 24 سه شنبه 02 مهر 1392 نظرات (0)
 

! A mistake e-mail

یک ایمیل اشتباه !


 

A man checked into a hotel. There was a computer in his room* so he decided to send an e-mail to his wife. However* he accidentally typed a wrong e-mail address* and without realizing his error he sent the e-mail .

 

Meanwhile….Somewhere in Houston * a widow had just returned from her husband’s funeral. The widow decided to check her e-mail* expecting condolence messages from relatives and friends.After reading the first message* she fainted. The widow’s son rushed into the room* found his mother on the floor* and saw the computer screen which read:

To: My Loving Wife

Subject: I’ve Reached

Date: 2 May 2006

I know you’re surprised to hear from me. They have computers here* and we are allowed to send e-mails to loved ones. I’ve just reached and have been checked in. I see that everything has been prepared for your arrival tomorrow. Looking forward to seeing you TOMORROW!

Your loving hubby.

مردی اتاق هتلی را تحویل گرفت .در اتاقش کامپیوتری بود،بنابراین تصمیم گرفت ایمیلی به همسرش بفرستد.ولی بطور تصادفی ایمیل را به آدرس اشتباه فرستاد و بدون اینکه متوجه اشتباهش شود،ایمیل را فرستاد.

با این وجود..جایی در هوستون ،بیوه ای از مراسم خاکسپاری شوهرش بازگشته بود.زن بیوه تصمیم گرفت ایمیلش را به این خاطر که پیامهای همدردی اقوام و دوستانش را بخواند،چک کند. پس از خواندن اولین پیام،از هوش رفت.پسرش به اتاق آمد و مادرش را کف اتاق دید و از صفحه کامپیوتر این را خواند:

به: همسر دوست داشتنی ام

موضوع: من رسیدم

تاریخ: دوم می ۲۰۰۶

میدانم از اینکه خبری از من داشته باشی خوشحال می شوی.آنها اینجا کامپیوتر داشتند و ما اجازه داریم به آنهایی که دوستشان داریم ایمیل بدهیم.من تازه رسیدم و اتاق را تحویل گرفته ام.می بینم که همه چیز آماده شده که فردا برسی.به امید دیدنت، فردا!

 

 

 


faryad بازدید : 23 سه شنبه 02 مهر 1392 نظرات (0)



سلام بر شهدایی که بی توقع ،

جان خود را برای اعتلای اسلام تقدیم کردند ،

در هفته دفاع مقدس یاد و خاطره شان گرامی باد ...

شادی روح امام(ره) و شهدا صلوات


faryad بازدید : 24 دوشنبه 01 مهر 1392 نظرات (0)

صائب تبريزي ، شاعر زمانة خويش

محمد امين رياحي . مجله يغما، (فروردين 1355 )، صص 2 تا 12

 

جواني صائب، در ايام اوج قدرت صفويه، در عصر شاه عباس بزرگ گذشت. عصري كه از هر دورة ديگري متمايز بود. جنگهاي پياپي با عثماني ها شور و هيجاني در مملكت برانگيخته بود. اصفهان پايتخت نوبنياد شاه عباس رو به آبادي و زيبايي مي رفت. هيأت هاي سياسي و مذهبي و بازرگاني خارجي به كثرت به اصفهان رفت و آمد مي كردند. مردم با فرنگيان و راه و رسم آنان آشنايي مي يافتند....


تعداد صفحات : 4

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 138
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 55
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 41
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 91
  • بازدید سال : 101
  • بازدید کلی : 2,510