در زمان های قدیم{منظور یکی تو سال نیست ها}بله داشتم میگفتم در زمانهای قدیم پادشاهان و مردمهایی که جزئ اشراف بودن همیشه انگشتر های خیلی بزرگی به دست میکردن و اکثر اوقات روی نگین انگشتر یه نوشته وجود داشت.
یک روز پادشاه شهر تصمیم گرفت که یه انگشتر تازه درست کنه؛به همین خاطر از وزیرش خواست تا بیاد و با پادشاه درمورد نوشته ی روی انگشتر مشورت کنه.
پادشاه به وزیر گفت:میخوام نوشتش جوری باشه که هم وقتی خوشحالم نگاش کنم هم وقتیکه ناراحتم.نظر تو چه؟
وزیر کمی فکر کرد و نفس عمیقی کشیدوبا اعتماد به سقفه کامل گفت:سرورم دستور بدهید که روی انگشتر نوشته شود{این نیز بگذرد}
اگه شما بودید چی مینوشتید؟؟؟
زندگی چیدن سیبی است که باید چید و رفت
زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت . . .
***************************
بیا ای همنشین سرد پاییز
به آواهای شب هایم درآمیز
بیا ای رنگ مهتاب بلورین
تو شعری تازه در من برانگیز . . .
*******************************
در ماه مهر بادهای پاییزی بی مهری را با برگ درختان آغاز میکنند . . .
! A mistake e-mail
یک ایمیل اشتباه !
A man checked into a hotel. There was a computer in his room* so he decided to send an e-mail to his wife. However* he accidentally typed a wrong e-mail address* and without realizing his error he sent the e-mail .
Meanwhile….Somewhere in Houston * a widow had just returned from her husband’s funeral. The widow decided to check her e-mail* expecting condolence messages from relatives and friends.After reading the first message* she fainted. The widow’s son rushed into the room* found his mother on the floor* and saw the computer screen which read:
To: My Loving Wife
Subject: I’ve Reached
Date: 2 May 2006
I know you’re surprised to hear from me. They have computers here* and we are allowed to send e-mails to loved ones. I’ve just reached and have been checked in. I see that everything has been prepared for your arrival tomorrow. Looking forward to seeing you TOMORROW!
Your loving hubby.
مردی اتاق هتلی را تحویل گرفت .در اتاقش کامپیوتری بود،بنابراین تصمیم گرفت ایمیلی به همسرش بفرستد.ولی بطور تصادفی ایمیل را به آدرس اشتباه فرستاد و بدون اینکه متوجه اشتباهش شود،ایمیل را فرستاد.
با این وجود..جایی در هوستون ،بیوه ای از مراسم خاکسپاری شوهرش بازگشته بود.زن بیوه تصمیم گرفت ایمیلش را به این خاطر که پیامهای همدردی اقوام و دوستانش را بخواند،چک کند. پس از خواندن اولین پیام،از هوش رفت.پسرش به اتاق آمد و مادرش را کف اتاق دید و از صفحه کامپیوتر این را خواند:
به: همسر دوست داشتنی ام
موضوع: من رسیدم
تاریخ: دوم می ۲۰۰۶
میدانم از اینکه خبری از من داشته باشی خوشحال می شوی.آنها اینجا کامپیوتر داشتند و ما اجازه داریم به آنهایی که دوستشان داریم ایمیل بدهیم.من تازه رسیدم و اتاق را تحویل گرفته ام.می بینم که همه چیز آماده شده که فردا برسی.به امید دیدنت، فردا!
اگه یک سبد میوه ببینی اول چی بر میداری ؟
سيب؟
پرتقال؟
هلو؟
گلابى؟
گيلاس؟
موز؟
نارگيل؟
انگورسياه؟
آناناس؟....
سلام بر شهدایی که بی توقع ،
جان خود را برای اعتلای اسلام تقدیم کردند ،
در هفته دفاع مقدس یاد و خاطره شان گرامی باد ...
شادی روح امام(ره) و شهدا صلوات
ایمان دلفی
صائب تبريزي ، شاعر زمانة خويش
محمد امين رياحي . مجله يغما، (فروردين 1355 )، صص 2 تا 12
جواني صائب، در ايام اوج قدرت صفويه، در عصر شاه عباس بزرگ گذشت. عصري كه از هر دورة ديگري متمايز بود. جنگهاي پياپي با عثماني ها شور و هيجاني در مملكت برانگيخته بود. اصفهان پايتخت نوبنياد شاه عباس رو به آبادي و زيبايي مي رفت. هيأت هاي سياسي و مذهبي و بازرگاني خارجي به كثرت به اصفهان رفت و آمد مي كردند. مردم با فرنگيان و راه و رسم آنان آشنايي مي يافتند....
تعداد صفحات : 14